برای بهتر شدن دیر نیست | ||
سلام عرض می شه ...خوبید ایشلا ....؟ من که خوب نیستم ....نمی دونم چرا این جوری شدم شما می دنید ... می خوام بنویسم شاید اروم بشم ....هر چی تو ذهنم هست همیشه همه می گن اول فکر کن بعد حرف بزن اما دیگه خسته شدم می خوام هر چی تو ذهنم هست بنویسم ....یه سوال دارم چرا ما ادما این قدر نامرد شدیم ؟.... یکی شم خودم بهتون بر نخوره ...یه جورای یه جای وقتی تنمون گرمه حرفای خوبی می زنیم بعد می زنیم زیر همه حرفامون ....من تنها به قولای مامان اعتماد دارم چون هر وقت یه قولی داده سرش بره قولش نمی یه ....راستی یه کسی دیگه هم توی زندگیم هست که جایگاه مخصوصی داره .....اما متاسفم نمی تونم اسمشو بگم چون خودش خواسته ( .......) منم نمی تونم روی حرفش حرف بیارم .... اینو می دونم هنوز توی این دنیای نامرد مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد وجود داره ....ما ادما یه جورای برای بهتر شدن خودمون دیگرانو خراب می کنیم ....چرا ؟ اخه برای چی ؟......خیلی دلم می خواد خوب باشم اما نمی زارن .... به خــــــــــدا تا این سن دل کسی رو نشکستم ...اما همه یه جورای دلمو شکستن ....من از هیچی دیگه نمی ترسم ...از شکست ... از مردن ...می دونید فقط از چی می ترسم ....از ( خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا) باید جواب کارمو چه جوری اون دنیا بدم ...خدایا بهم رحم کن ...با گوشی از چشمت به من هم یه نگاه بنداز .....می دونید من تا حالا هیچ کسو نفرین نکردم هیچ کسو کسای بودن که نابودم کرده اما یه یا علی گفتم وبلند شدم ...کسیای بودن که با نابود شدنم خوشحال شدن اما نمیدونم چرا؟ شاید واقعا بد باشم ؟.... به نظرتون من بدم؟.....اما از یکی نمیگذرم....پیش مامانم بودم جلوی همه قسم خوردم اگه خدا خداست باید چوب دل شکستن منو بهشون بزنه .....اهم چنان گرفت که دیگه به معبودم شکی ندارم .....من از همه گذشتم جز یه نفر ... فکر نکنید اون عشقم بوده نه من عشقمو هیچ وقت نفرین نمی کنم ....( یکی بود که با خنده هام خندیید با گریه هام گریه کرد اما.... نمی دونید با دلم چیکار کرد ....یکی که این متلبو می خونه می دونه کیو می گم ) ....تا دنیا دنیاست نمی بخشمش .... امیدوارم همیشه از دنیا بکشه ...دعا نمی کنم که مریض بشه دعا نمی کنم که بمیره نه دعا می کنم که تا دنیا دنیاست زنده باشه و درد عزیزاشو ببینه ... توی دلتون نگید چقدر عسل سنگ دله نه به خدا اگه جای من بودیید ....شاید بد تر از این می کردیید ... شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایید .... زیاد حرف زدم مگه نه ؟!....اما پناهی جز اینجا ندارم چون کسی نیست بزنه توی سرم و به روم بیاره .... دوست داشتم یه پرنده بودم ...شایید بگید پرنده حیونه اما اون بال داره تا توی اسمونه خدا پرواز کنه اما ما ادما لیاقت اینم نداریم.... یه کم فکر کن به حرفم خودتون می فهمیید منظورم چی بود.... دورجون شما بعضی ما ادما از حیونم پست تریم ..... شـــــــــــــــــــــرمنده دیگه زیادی حرف نمی زنم..... موفق باشید .... یاعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی ....
مهم پریدنه نه پرواز کردن ...ما ادما جرعت پریدنو نداریم مگه نه!!!!!!!!! برچسبها: [ چهارشنبه 90/11/26 ] [ 10:32 عصر ] [ (عسل زندگی) ]
|
||
[ طراحی : قالب سرا ] [ Weblog Themes By : ghalebsara ] |